تعرض به معيشت مردم عموما و سفره خالى خانواده هاى کارگرى خصوصا ابعاد بيسابقه اى گرفته است. هر روز چندين کارخانه و مرکز صنعتى بسته ميشود و کارگران آن به ارتش بيکارى ميپيوندند. هر روز بخشى از خانواده هاى کارگرى بى خانمان ميشوند و ديگر حتى امکان زندگى در آلونک اجاره اى را ندارند. هر روز کودکان کارگران در بيمارى و سوتغذيه و کار شديد تلف ميشوند. هر روز فقر تعداد بسيار بيشترى را به طعمه مافياى فحشا تبديل ميکند. هر روز حرمت و شخصيت کارگر و انسان در اسارت اسلام و سرمايه دارى بيشتر از ديروز لگد مال ميشود. هيچ قانونى در حمايت از کارگر بطور واقعى وجود ندارد. هيچ چتر حمايتى و بيمه هاى اجتماعى بطور واقعى وجود ندارد. مشتى دزد و قاتل و سرگردنه بگير و مافيائى٬ از دولتى و غير دولتى بجان مردم افتادند و روى تلى از قربانيان فقر و فلاکت جيبهاى گشادشان را پر ميکنند. از امام و آخوند و پاسدار و اطلاعاتى و سرمايه دار تا هر کسى که اين وضعيت را بنفع خود ميبيند٬ و يا در حفظ اين اوضاع ذينفع است٬ جملگى براين سناريوى جنايت سريال عليه طبقه کارگر سرپوش ميگذارند و يا با وقاحت از آن دفاع ميکنند.
اين جامعه فقير نيست. ايران غرق ثروت است. اما بيش از هشتاد در صد ثروت جامعه در چنگ اقليتى بسيار ناچيز متمرکز شده است و بيشتر از هشتاد درصد مردم ناچارند در جنگل رقابت بازار براى سهم برى از بيست درصد باقى مانده هر روز به جنگ بروند. ميگويند "ميزان مردم زير خط فقر در ايران حدود ١۴ ميليون نفر است". اين کثيف ترين دروغ سال است. به حساب کى؟ بانک مرکزى؟ يا بحساب شاخصهاى "کارشناسان اقتصادى" حکومت اسلامى؟ چرا ميزان فقرا در ايران ۴٠ و ۵٠ ميليون نفر نيست؟ کدام کارشناس اقتصادى که يک جو شرف دارد٬ حساب کرده که اين جامعه چقدر ثروت و درآمد دارد و اين ثروت چگونه و در ميان چه کسانى تقسيم ميشود؟ بالا رفتن نجومى درآمد نفت جمهورى اسلامى چرا به قيمت فقر بيشتر کارگران تمام ميشود؟ چرا بايد بحث خط فقر٬ فقر شديد٬ فقر ميانگين٬ فقر نسبى و خلاصه کلکسيونى از فقر و فقر و فقر در ايران رژه برود در حالى که درآمد و قدرت اقتصادى عده اى در مغز بسيارى نميگنجد؟ آنچه که بانک مرکزى و "کارشناسان" اين نظم ضد بشر ميگويند مبتنى بر مفروضات اقتصادى و منفعت سرمايه است. اين بحث را کارگران نميپذيرند.
اولا٬ تعريف فقر براساس ناتوانى در "تامين نيازهاى اوليه" بدرد خود حضرات و کسانى ميخورد که نان اينها را ميدهند. ثانيا٬ اين تعريفى براساس منفعت سرمايه است. ثالثا٬ نيازهاى اوليه مردم کدامند؟ مسکن مناسب؟ غذاى کافى؟ برخوردارى از دکتر و دارو و سلامتى؟ داشتن بهداشت و آموزش؟ داشتن پوشاک و تفريح و سفر؟ برخوردارى از امکاناتى که امروز نرم جامعه است؟ يا زندگى قرن هژدهمى و بردگى عريان سرمايه دارى؟ حتى با محاسبه حداقل هزينه اين نيازها و با توجه به ثروت موجود در جامعه ايران٬ ميزان فقر در جامعه چند برابر آمار دولتى و بانک مرکزى است. اين حقيقت را ديگر همه از بالائى ها تا پائينى ها ميدانند. به همين دليل است "سفره هفت فقر" پهن کرده اند و هر کسى و گروهى را براساس متوسط درآمد و هزينه و مصرف کالرى و غيره به يکى از گروههاى متعدد فقر الصاق ميکنند.
و اما راهشان چيست؟ هيچ! ادامه اين وضعيت! تشديد آن! زدن همان ميزان حداقل سوبسيدها! خيلى لطف کنند٬ آنهم در رقابت با دسته دزدان رقيب٬ سياست اقتصادى متکى بر ايجاد شغل بيشتر را توصيه ميکنند. حرف پوچى که دو دهه است در زرورق هاى مختلف اما با يک محتواى متعفن به مردم تحويل ميدهند. يعنى در دنياى واقعى به مردم وعده ميدهند که در يک آينده نامعلوم٬ از آنجا که کار و شغل زياد ميشود و ترقى اقتصادى صورت ميگيرد٬ لذا هم وضع بيکاران بهتر ميشود و بخشا کارى پيدا ميکنند و هم کارگران شاغل کنونى نيز وضع شان بهبود مى يابد! اين البته وعده اى است که از پايان جنگ ايران و عراق به مردم ميدهند. و البته هرچه جلوتر آمدند محصول عينى اين وعده ها ضخيم شدن لايه بيکار جامعه و گسترش قسمت فقير و گرسنه جامعه بوده است. در همين سالها ايران را مقايسه کنيد؛ ميزان کودکان خيابانى را٬ ميزان بيکاران را٬ ميزان بيخانمانى و بى مسکنى را٬ ميزان معتادين را٬ ميزان تن فروشان را٬ ميزان کسانى که يک شبه ميلياردر ميشوند٬ ميزان بيماريها و مرک و مير را٬ ميزان ناهنجاريهاى اجتماعى را٬ ميزان پيامدهاى وحشتناک و ضد انسانى تشديد فقر را! و البته همه اينها را بايد مقايسه کرد با ميزان سود سرمايه داران٬ از ميزان درآمدهاى دولت بعنوان يک سرمايه دار بزرگ تا بخشهاى مختلفى که زير سايه سرکوب کارگران و چتر وسيعتر اختناق سياسى حکومتى جيب شان را پر ميکنند. و بالاخره آيا همين وضعيت در دوره همه اين اوباش٬ با هر "سياست اقتصادى"٬ مرتبا تشديد نشده است؟ دوره نخست وزيرى ميرحسين موسوى و رئيس جمهورى خامنه اى را بياد آوريد که همه چيز کوپن بود و هر روز با چماق سر مردمى ميزدند که باندهاى حکومتى و بازارى همان سهم قانونى شان را نميدادند. دوره اى که کرور کرور آدم کشتند تا سرپا بمانند. دوره رفسنجانى را نگاه کنيد که بدنبال پايان جنگ قرار بود ايران را "ژاپن خاورميانه" کند. عظيمترين فلاکت از همين دوران شروع شد و بزرگترين کشتارها و سرکوبها نيز همينطور. دوره خاتمى را نگاه کنيد که ميخواست گفتگوى تمدنها کند و مدينه النبى بياورد. ترور و اعدام و سرکوب و فقر نتيجه ايندوران بود. دوره احمدى نژاد تير خلاص زن را نگاه کنيد که از در وعده آوردن پول نفت سر سفره مردم وارد شد و از در آزادسازى قيمتها دارد خارج ميشود! درايندوره نيز چوبه هاى دار و تروريسم عنان گسيخته بيش از هر زمانى براه بود.
تمام ترهاتى که تحت عنوان سياست اقتصادى دراين سالها به مردم تحويل دادند و خيلى ها را سرکار گذاشتند٬ عملا دو نمودار را نشان ميدهد؛ از يکسو دولت و سرمايه داران و لايه باريکى در جامعه روز به روز فربه تر شده است و از سوى ديگر اکثريت مردم و مشخصا طبقه کارگر هر روز فقيرتر و از نظر اقتصادى ناامن تر شده است. و اين در حالى است که طى ايندوران٬ با فرض آهنگ رشد جمعيت٬ بطور کلى جامعه فقيرتر نشده است بلکه ثروتمندتر شده است. اما اين ثروت در خدمت اقليتى سرکوبگر و مرتجع و ضد جامعه قرار گرفته است که با قهر عريان از آن دفاع ميکند.
اپوزيسيون بورژوائى و فقر
اما اين تنها رژيم اسلامى و باندهاى متفرقه آن نيست که بجز فقر و فلاکت و سرکوب هيچ خاصيتى براى کارگران ندارند. اپوزيسيون بورژوائى در حاشيه حکومت و بيرون حکومت نيز نسخه اى ديگر در جيب ندارند. اگر احمدى نژادها و حزب الله اين نسخه شان است و مردم را به بهشت و "پس دادن در آخرت" دعوت ميکنند٬ مابقى رسما و علنا همين را ميگويند و چه بسا از ته دل با سياستهاى اقتصادى جمهورى اسلامى موافقند. فرق اينها اينست که صريح تر طرفدار ادغام در بازار جهانى و پياده کردن نسخه هاى بانک جهانى و صندوق بين المللى پول اند. اختلاف اينها اينست که چرا جمهورى اسلامى سفره را براى اينها پهن نميکند. امثال ابراهيم يزدى و ملى مذهبى ها و سلطنت طلبان و جمهوريخواهان متفرقه و ناسيوناليستهاى قوم پرست در نگرش اقتصادى کپى احمدى نژاد اند. اينها نه ليبرال اند نه سوسيال دمکرات اند و نه اساسا اين گرايشات معجول که برخى به اينان نسبت ميدهند٬ در ايران و حتى جهان سياستى متفاوت از تاچريسم دارند. دست شان به منابع لفت و ليس و استثمار کارگر نميرسد و گرنه اگر منافع اقتصاديشان که در زرورق "منافع ملى" پيچيده ميشود تامين شود٬ دست کمى از حکومت اسلامى ندارند. اينها يک خانواده واحد اند. اجزا يک طبقه واحد با منافع استراتژيک واحداند. کمپ سرمايه دارى در ايران ماهيتا و قائم بذات ضد کارگر و ضد کمونيست است. اين کمپ ممکن است در چگونگى اداره و سر و سامان دادن به سرمايه دارى اختلاف داشته باشد٬ و دارد٬ اما ماهيت استثمارى و ضد کارگرى آنها و به اين اعتبار گستراندن اختناقى که لازمه آنست يکسان است. اينها هيچکدام عليه فقر و فلاکتى نيستند که امروز جمهورى اسلامى سرمايه بر اکثريت مردم تحميل کرده است. نه مسئله شان است و نه راهى براى آن دارند. مشکل اينها که در زبان پر رمز و راز "دمکراسى" بيان ميشود٬ گرفتن سهمشان ازاين خان يغما است. از ناسيوناليست دو آتشه آريائى تا جمهوريخواه مصدقى و نيمه سلطنت طلب تا قوم پرستان متفرقه دنبال سهم شان از استثمار کارگران و راه انداختن حياط خلوت اقتصادى خود هستند.
کارگران و فقر
کارگران مطلقا نبايد ادله ها و محاسبات و شاخص هاى اقتصادى اين حضرات را بپذيرند. نگرش کارگر به زندگى و جامعه و سهم بشر از نعمات با اينها فاصله نورى دارد. کارگر فرياد ميزند که دستمزد من بايد به ميزان تورم بالا رود٬ اما اگر ميکروفون را جلوى دهن هر کارگر بگذاريد و بپرسيد چه ميخواهيد٬ به شما پاسخ خواهد داد که وضعيتى ايجاد کنيم که اين همه بدبختى نباشد و همه بتوانند محترم و مرفه و آزاد زندگى کنند. فرق کارگر با اقتصاد دان مزدور سرمايه و سياستمدار مرتجع حکومت و دولت سرمايه دارى اينست که از دريچه ديگرى به دنيا و عدالت و بهره بردارى از ثروت اجتماعى نگاه ميکند. کارگر ميداند که همه اين ثروتها با کار او بدست آمده است. کارگر ميداند که ميتوان کار اجتماعى را بگونه اى سازمان داد که اولويت آن رفع نيازهاى مستقيم توليدکنندگان و شهروندان جامعه باشد. اين منطق و نگرش به اقتصاد با ديدگاه و سياست و روش حکومتى بورژوازى در هرجاى جهان آسمان تا زمين فرق دارد. بنابراين کارگران در بحث فقر و مقابله با فقر٬ از مفروضات اقتصادى بورژواها شروع نميکنند. از اقلامى که چند نفر کارفرما و استثمارگر و پادوى حکومتى در "سبد خانواده کارگرى" ميگذارند و هر روز يکى از آنها را بيرون مى اندازند شروع نميکنند. کارگران ازاين نقطه عزيمت شروع ميکنند که چه چيزى مقدور است و مشکلات موجود را چگونه ميتوان حل کرد.
همين امروز و با همين درآمد و ثروت توليد شده در جامعه ايران٬ بيمه بيکارى براى همه افراد آماده بکار مقدرو است. همين امروز سازمان دادن نيازهاى متنوع يک جامعه هفتاد ميليونى با اتکا به دانش٬ تکنولوژى٬ نيروى کار و منابع موجود کاملا مقدور است. همين امروز زدودن چهره جامعه ازاين لجنى که سرمايه دارى درست کرده است مقدور است. همين امروز مقدور است که گرسنگى را فورا در جامعه ورانداخت٬ بيمارى هاى واگيردار و مرگ و مير ناشى از فقر را ورانداخت٬ بى مسکنى و بيخانمانى و خيابان خوابى و کارتن خوابى را ورانداخت٬ اعتياد و تن فروشى چند ميليونى را مرهمى زد و طى پروسه اى آن را برچيد. همين امروز ميتوان کودکان جامعه را از وضعيت رقت بار کنونى نجات داد. بيکاران را با راه انداختن کارخانه هائى که عاطل و باطل مانده اند بکار گرفت. معلمان را براى سوادآموزى بيسوادان بکار گرفت و سلامت و بهداشت جامعه را فورا ارتقا داد. واقعا مانع اينها بجز حکومت اسلامى٬ بجز سرمايه دارى٬ و بجز خيل طرفداران رنگارنک اين نظام چه کسى است؟
سرمايه دار کارخانه را به هزار بهانه بيخود و با حمايت دولت ميبندد و صدها خانواده کارگرى در هر مورد به خاک سياه مى نشاند! چه کسى چنين اجازه اى را به اين بيشرمها داده است؟ چرا نبايد کارخانه بجاى اينکه تعطيل شود٬ واحدهاى اقتصادى ديگر باز شود؟ چرا منطق جيب و منفعت آقايان بايد تعيين کند که چه کسى زندگى بکند و چه کسان بيشمارى بيچاره شوند؟ اين چه بساطى است؟ آنوقت تعدادى مزدور تحت عنوان کارشناس اقتصادى که تمام هنرشان ضرب و تقسيم پارامترهاى علم اقتصاد بورژوائى است٬ هر روز براى مردم روضه اقتصادى ميخوانند تا منبر واقعى آقايان را رنگ و جلائى دهند. زمانى مذهب نقشش اينبود که قدرت و امتيازات اقتصادى و سياسى شاه و سلاطين و بعدها قدرت سرمايه را توجيه ميکرد٬ امروز نقش علم در خدمت بورژوازى ايران اينست که قدرت سياسى و اقتصادى حکومت مذهبى را توجيه کند!
کارگران محق اند عليه هر حرکت دولت و سرمايه داران و کارخانه داران که فقر و فلاکت امروزشان را تشديد ميکند با صداى واحد نه بگويند و هر طرح ضد کارگرى را توى سر طراحانش بکوبند. کارگران بشراند٬ انسان اند٬ نيروى مولد جامعه اند٬ اگر نباشند و کار نکنند اينها و دولت هايشان هيچى نيستند٬ جامعه روى دوش و کار کارگران سرپا ايستاده است. کارگر گدائى نميکند٬ حقش را ميخواهد و بايد بدهيد. اگر ندهيد بزور از حلقومتان بيرون ميکشد. کارگر در حاشيه طرحها و بحثهاى شبه اقتصادى شما بحث نميکند بلکه راه حل سياسى و اقتصادى فورى خود را دارد. اين استدلالهاى اقتصاديون بورژوا براى کارگران پشيزى ارزش ندارد.
ضرورى است کارگران در هر سنگر٬ از کارخانه تا محل زندگى٬ و در هر جلوه زندگى اجتماعى٬ آلترناتيو خود را پيش رو بگذارند. تامين زندگى شايسته و مرفه حق بى چون و چراى کارگران است. داشتن کار و جلوگيرى از بستن کارخانجات حق کارگران است. تن ندادن به هر طرح و تلاش سرمايه داران که زندگى کارگران را از هم ميپاشد حق مسلم و بديهى کارگران است. برخوردارى از بيمه بيکارى حق تمام کسانى است که آماده بکارند و اين نظام نميتواند به آنها کارى بدهد. امنيت و سلامتى و حرمت حق بازنشستگان است که عمرى براى جامعه جان کنده اند. مقابله با دزديها از حقوق کارگران توسط آخوندها و سرمايه داران حق مسلم و هزار بار مشروع کارگران است. کارگران فقر و فلاکت را نميپذيرند و ناچارند در مقابل مسببين آن با تمام قدرت و توانشان بايستند. پاسخ کارگران به فقر و فلاکت نفى منشا آن يعنى سرمايه دارى است. پاسخ همين امروز کارگران به سونامى فقر و فلاکت راه انداختن سونامى قدرت متحد کارگرى عليه فقر و فلاکت است. *